دیده بودی که چسان
عطر غزل می پیچید
به فضا های بلند
همه جا عطر صداقت همه جا نور امید
دور از دیو سپید
دل و دست همه گرم دور از رزن و پندار پلید
چه عجب این همه پندار پلید
همه گشتند شهید
-***
دیر بازی است مستان خفته است
سرد و نا باور و نا بارور است
و غزلها کو چید
مرد میدان و قناری
رفتند
دوره شق رمانتیک شده
غزلم خسته به خواب است اسیر
باید امشب بروم
تا مگر صبح بجایی بر سم
نا خدا کیست؟کجاست ؟
کلمات کلیدی:
ای مردم مردم
وام دارم به چمن
چه کسی وام مرا خواهد داد
همه کس میداند سرو و سپیدار چمن
سالها هست به انها مقروضم
******
ای مردم چه کسی میداند
وام سنگین مرا به
من به هر دشتی ، صحرایی
کوهی و اهویی مقروضم
در نظر بازی خود
به پر شاپرکی ، چلچله ای
چشمی و گیسویی مقروضم
من به نر گس به بنفشه ، گل سرخ
من به هر یاسمنی نسترنی مقروضم
من به هر رعنایی
به نسیمی ،سخنی ، اوایی
من به شما مقروضم
ای قدمهلتان مردانه
ای محبتها تان افسانه
چشمتان یک دنیا معنی
من به شما مقروضم
******
چه قدر سخت است این مدیونی
زیر باری سنگین کمرم میشکند
بازوانم بی جان
اشک راه بصرم میشکند
*****
من مقروضم به یکی پرتو نور
من به هر سنگ صبور
من به خورشید و ستاره
من به قمری و قناری به همه مقروضم
چه کسی وام مرا خواهد داد
کلمات کلیدی:
از این قوم دغل الله اکبر
ز کردار و عمل الله اکبر
که حنظل کرده این عمر دو روزه
به این شهد و عسل الله اکبر
این که دین نیست بلکه حمالی
بتر از ساحری و رمالی
همه عمرت تلاش یعنی چه
روز و شب در معاش یعنی چه
فلک با مو نمیدونین چها کرد
دل زار مرا هم مبتلا کرد
شده خاکستر و اتش نصیبم
دو دست دشمن ما را طلا کرد
مرا لبخند تو فر مانروا کرد
دو مشتم پیش لبخند تو واشد
به تو بازم همه عمر و جوانی
همه گویند او حاجت روا شد
همون روزی که چشمان تو واشد
تمام درد های من دوا شد
همون چشمای شاد و قوس ابرو
برای جون و ایمونم بلا شد
زدم زار و نگاه مو نکردی
نظر بر اشک و اه مو نکردی
شدم دیوونه و سر در گریبون
کلمات کلیدی:
حسین جان
پس ا ز تو نا م یوسف در تاریخ نمیدرخشد
تاریخ تو تاریخ زندگیست
و کربلای تو خلاصه تاریخ
حسین جان
تو امید پا برهنگان اعصاری
پس از تو تمامی ظالمان از مظلوم میهراسند
چرا که تو ثابت کردی
معادله حق پیروز است نه مجادله زور- (مهرداد عزیز آبادی)
کلمات کلیدی:
ز سرما گر چه اشک از گونه می بارید
ز سوز باد های سرد حتی مرد مینالید
شب و تاریکی و سر در گریبانی
و کاج سبز در بین درختان باز تنها بود
شبان تاریک و سرد و وجشت اور بود و طولانی
یتیمی در خیابان پرسه میزد
حرتش سوزش ، تماشا بود
یا در یاد بابا بود
شبی دور از سحر ، افسرده ، سرد و یخزده خلوت
ستاره ی اسمان و ماه در زندان نیلی بود
دو گونه ی اسمان هم جای سیلی بود
و شلاقی که هردم بر تنش میخورد
و فریادش که بر میخواست
زمستان بود
کلمات کلیدی: