فواره گشتم سر نگون گشتم نرفتم از خانه خود هم برون گشتم نرفتم
هم میزند هم میکشد دیوانه سازد دیوانه و اهل جنون گشتم نرفتم
له میشود هر کس که با اینان بجنگد له گشته و یک قطره خون گشتم نرفتم
پرواز میکردم میان اسما نها رفتم به لانه در درون گشتم نرفتم
دست از تمام ارزو هایم کشیدم بودم حقیقت صد فسون گشتم نرفتم
شاداب و سنگین وقوی و نور بدم مست و سیاه و لاله گون گشتم نرفتم
یک بار دیگر هم بگویم پیر گشتم غرق یکی دریای خون گشتم نرفتم
کلمات کلیدی:
قرنها مانده زایام جهانست هنوز که بسافتنه و اشرار دران است هنوز
روز اول که مرا عهدوامارت دادند ان صبا تا به مسا دل نگران است هنوز
شعله ام برسرو،پا بسته چو شمعم بینی وین عجب دربدنم روح وروانست هنوز
من نمیگویم ازان شرح فراقی که گذشت حال من ازسرهر موی عیانست هنوز
همه رفتندومن از قافله ها جا ماندم سفره برچیده یکی برسر خوانست هنوز
سوختم ازپرپروانه خبر داری نیست عجب ار سوخته را تاب و توانست هنوز
هرکسی چند صباحی به تمنا امد دل بیچا ره من در هیجان است هنوز
منع مسعود زدیوانگی و عشق مکن قصه ما همه شب ورد زبا نست هنوز
کلمات کلیدی:
بسم الله الرحمان الرحیم
بزن ار حریف مایی به نوای بی نوایی
به نوای بی نوایی، بزن ار حریف مایی
همه بینوا و مضطر، همه غصه دست بر سر
نرسد از این همه سر ، به خدا بجز صدایی
دلم آب شد خدایا زهمه خداشناسان
چه شود که باز بینم، کرمی و یا وفایی
همه عاشقان فراری ،زبساط رستگاری
که یکی کند ملامت، دگری کند جفایی
چه بسا،ز خیل مستان ، مرضی و نقص و عیبی
همه باز خنده بر لب ،که فلان کند خطایی
چه کنم که مستمندم ، نه به ظلم پایبندم
نه که ظلم میپسندم ، بزنیم دست و پایی
هله ای عزیز جانم بفشار پای اکنون
هله ای رهیده از جان، که طلب کنی خدایی
تو بمان به روی حرفت تو بکوب پای بر دل
که ز اسمان هفتم، برسد ترا دوایی
کلمات کلیدی:
مادر .... پدر
مادرت گفت برو فوق لیسانس
پدرت گف برو ادم شو
مادرت گفت کلاس -
پدرت گفت برو شوهر کن
پدرت تنها بود
مادرت صحرایی
ناروا باشد اگر جور و جفایی بکنی
مادرت گفت پدر پول نداد
پدرت گفت که در خانه ما روباه است
مرگ بر حرص و هوا مرگ بر جور و جفا
مرگ بر حیله گر مکاره
هر چه خواهی بکن اما نمازت نه نماز
روزه ات بیمار است
حج تو ذره ای ان سنگ دلت نرم نکرد
ان نمازت به ره صلح و مدارا نکشید
ان دعایت به ره طاعت و انصاف نبرد
برو مشهد برو قم حیف که ادم نشوی
امتحان باز بده
جگر اهل حرم خون کردی
پدرت اهل حرم هیچ نبود؟
روبهی برد ترا ؟
پس بدنبال کدامین مقصد میروی این همه راه؟
مادرت کرد رها
خانه و زندگیش
پدرت مانده جدا یک نفر اب بدستش ندهد
یا که جارو نکند
یا که ظرفی و لباسی نشود شسته و پاک
این چه انسانیت است
این که حیوانیت است
بلکه درند"ی و روبهی و مز دوری است
شب قدر است بیا
ذره و مثقال نکk
[وشن و حمزه بخوان
باز بالا ببر این قران را تا به بالای سرت
تا نبینی ان را
هر چه جرم است بکن
باز دنبال هوس باش و هوی
باز در پاسخ تنها پدرت
پاسخ سر بالا
کلمات کلیدی:
بزرگترین حماسه
عمو به نوجوان برادرش اجازه میدان نمیدهدتو یادگار برادری
سلام بر توعمو جان ،امده ام به پایبوسی تو
و خود را به پای عمو می افکند
او را بلند میکند و در اغوش میگیرد .
و هر دو زار زار گر یه میکنند وچهره شان خیس واشک هایشان مخلوط میشود .
و سپس نو جوانی سیزده ساله به میدان میرود..
ضربتی برسرش میزنند وعمورا صدا میزندامام حاضر میشود
قاتل او را ضربتی میزند و قاسم را میبرد کنار علی اکبر میگذارد بالبی تشنه و قلبی خسته
کلمات کلیدی: