بسم الله الرحمان الرحیم
والت ویتمن -چه میداند از مرگ سرودی که پرواز میدهد
لامارتین هم وقتی به مرگ می اندیشد در خیال ساختن آرامگاهش است نه بیش از ان
هرمان هسه چه بیشتر به زندگی در رویا و ابر و مه الود
تا گفتگوی شبانه اش را بنویسد
و قلبش را هرطوری هست به این وآن بسپارد
من اما از نام مرگ میهراسم هزار بار میمیرم و زنده میشوم
امریکا و اسرائیل مرگ آفرینان روزگار مایند
من از آنها میترسم آنها مشروعیت ندارند
کلمات کلیدی:
بسم الله الرحمان الرحیم
مردی را دیدم که از دهانش
دریا دریا ستاره میریخت
و مردانی که دریا دریا خون میدادند
وزنانی با چشمانی درشت
که دریا دریا اشک میریختند
بخاطر انقلابشان
و مردمی که دریا دریا سپاس را
تقدیمشان میکردند با احترام
کلمات کلیدی:
به دور دستها نگاه میکنم
که تو نگاه میکنی به من
که تو نگاه میکنی مرا به شوق
تو هم مرا شناختی و افریده ای ساختی
نه من که کهکشانی از ستاره ها به تو نگاه میکنند
به آبشاری از نگاه
به افتاب هم نگاه کن
میان سردی و سکوت و سایه تا به جند ؟
به آفتاب دل مبند
تمام ذره ها - به عشق مستمند
به یاس و نا امیدی و ملال تا به چند ؟>
کلمات کلیدی:
میشود دستت را بدهی تا باهم برویم انجا که همه باغ است و بهار همه گلهاست ببار ای عزیزم برگرد از میان ره اوازه و خواب خویشتن را دریاب ادمی را که اسیر است بیاب ////// بین این مهره و پیچ بین این ساختمانهای بلند اما هیچ بین این مزرعه دوز و کلک بین این چرخ و فلک بین این اهن و فولاد و صدا اینهمه اتش و دود و گرما ادمی زندانی است ادمی خوب پر از مهر و وفا پر از انسانیت و لطف و صفا میشود ستت را بدهی تا باهم ؟ گل نازی که کنون بسته شده تشنه و خسته شده اب دهیم تا مگر باز شود خنده کند
کلمات کلیدی: