سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با بی رغبتی به آنچه در دست مردم است، با آنان اظهار دوستی کن، تا دوستی شان را به دست آوری . [امام علی علیه السلام]
ashar

به  دور  دستها  نگاه  میکنم 

که  تو  نگاه میکنی  به  من

 که  تو  نگاه  میکنی  مرا  به  شوق

تو  هم  مرا  شناختی  و  افریده  ای    ساختی  

نه  من  که  کهکشانی  از  ستاره  ها  به  تو  نگاه  میکنند

به  آبشاری  از  نگاه

به  افتاب  هم  نگاه  کن 

میان  سردی  و سکوت  و  سایه  تا  به  جند ؟

به  آفتاب  دل  مبند

 تمام  ذره  ها  -  به عشق  مستمند

به  یاس  و  نا  امیدی  و  ملال  تا  به  چند ؟>


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهردادعزیزابادی 93/8/5:: 5:37 عصر     |     () نظر

میشود دستت را بدهی تا باهم برویم انجا که همه باغ است و بهار همه گلهاست ببار ای عزیزم برگرد از میان ره اوازه و خواب خویشتن را دریاب ادمی را که اسیر است بیاب ////// بین این مهره و پیچ بین این ساختمانهای بلند اما هیچ بین این مزرعه دوز و کلک بین این چرخ و فلک بین این اهن و فولاد و صدا اینهمه اتش و دود و گرما ادمی زندانی است ادمی خوب پر از مهر و وفا پر از انسانیت و لطف و صفا میشود ستت را بدهی تا باهم ؟ گل نازی که کنون بسته شده تشنه و خسته شده اب دهیم تا مگر باز شود خنده کند


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهردادعزیزابادی 93/7/26:: 8:40 عصر     |     () نظر

میشود دستت را بدهی تا باهم برویم انجا که همه باغ است و بهار همه گلهاست ببار ای عزیزم برگرد از میان ره اوازه و خواب خویشتن را دریاب ادمی را که اسیر است بیاب ////// بین این مهره و پیچ بین این ساختمانهای بلند اما هیچ بین این مزرعه دوز و کلک بین این چرخ و فلک بین این اهن و فولاد و صدا اینهمه اتش و دود و گرما ادمی زندانی است ادمی خوب پر از مهر و وفا پر از انسانیت و لطف و صفا میشود ستت را بدهی تا باهم ؟ گل نازی که کنون بسته شده تشنه و خسته شده اب دهیم تا مگر باز شود خنده کند


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهردادعزیزابادی 93/7/26:: 8:40 عصر     |     () نظر

تا به نزدیکی صبح

 

تا به نزدیکی صبح

تا به نزدیکی صبح

می تازم

تا که بوی سم اسبان قی آلوده و پیر

ندهد آزارم

خواهم از خانه برون تاختنی

چونکه از خویش ندیدیم خیری

بجز از ماندن و راکد شدنی

بجز از سوختن و ساختنی

            *          *

تو هم امروز مکش آه و بیا

شاید آن باور پوسیده شکست

شاید ار

افق روشن فردا بینی، وهم ترا

آن خیالات چو زنجیر گسست

            *          *

هست پیری و هنوز

عرصه کشتی این عالم را

ناخدائیست شریف

که بود با غم طوفان تو امروز حریف

            *          *

من از آن نسل عجیبم، که به تو

خواهم آموخت که در هر گرداب

میتوان رفت به فن جهد کنان

 

کلمات کلیدی:

 

نوشته شده توسط مهردادعزیزابادی 93/3/9:: 6:3 عصر     |     ( بدون) نظر



 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهردادعزیزابادی 93/6/13:: 2:46 عصر     |     () نظر

شاعران سپیده

بگذارید شاعران سپیده بیایند

 و مروارید های سینه شان را   به ساحل نشینان فقیر ببخشند 

بگذارید ستاره ها نزدیکتر بیایند

باید بدانها فرصت تابیدن داد 

و به پیام آوران دین و دانش فرصت زندگی 

بگذارید گوشهای شما بشنود 

ایات هدایت و نور را

 و چشمهایتان ببیند

تشنگی و شوررا

نفرین بر آنان که آشوب را بر سر سفره مینشانند

سرو ها بیخبر نیستند اگر چه ساکت

 و گرگها بی خطر نیستند اگر چه سیر

تا قدس زندانی است   ... انسانیت در التهاب دست و پا میزند ......

بگذارید گرگها بروند و از جلو چشمان ما دور شوند ..

خدا کند مسیح از آسمان فرود آید و 

پیروان دروغینش را در نیل غرق کند 

 امریکا یا اسراییل وهمه  ستمگران  تاریخ  را


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهردادعزیزابادی 93/6/8:: 9:25 عصر     |     () نظر
   1   2      >