بسم الله الرحمان الرحیم
من عاشقانه شعر نمیگویم
من عابدانه دانه نمیکارم
من عارفانه درس نمیخوانم
من مخلصانه پارک نمی آیم
دیریست نامه های مرا میخوانند
تاریخ را
به جد و جهد نمیگویند
پیوند و عقد ساده نمیگیرند
}}}}}{{{{
در زیر جبر و دامنه و تابع
فریاد میزنند و نمیگریند
این ساده نیست که قرآنها
تنها ترین همیشه تاریخند
زهراچه گفت ؟ چه میدانم
در زیر یک عبا چه قدر صاف است
دنیا و آسمان و عبودیت
}}}}{{{{
من عاشقانه شعر نمیگویم
من زاهدانه عشق نمیورزم
من کاسبانه شعر نمیگویم
زیرا
فریاد من پر است ز آگاهی
پر از شکایت است و نظر خواهی
از اعتراض سرخ
آنگاه کز دهانه کاغذ لبریز میشود
چون سرب آتشین ..........
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
بسم الله الرحمان الرحیم
پسرکم - به مدرسه میروی و چیز های فروان می اموزی
من نمیدانم چرا به مدرسه میروی ؟
من به تو قران را می اموختم - این فرصت طلایی را از پدر بزرگ گرفتند .
من دیگر به تو دسترسی ندارم
اما در این نامه به تو مینویسم سه چیز گرانبها از تو میخواهم ذ1- با خدا باش و درستکار و بی خدا و دروغگو مباش 2-متواضع باش و بردبار - پس متکبر و خودپستند و نابردبار مباش 3- صبور باش و زحمتکش و خشمگین و بیکاره نباش
کلمات کلیدی:
یک روز
وقتی که کودکی
بازی کند به خاک
از کودکی و از سر غفلت
اندر میان انهمه افسون
یک دانه گوهر درشت پیدا کند
رویش نوشته به خون دزفول
////////
دزفول قهرمان تو ایه حماسه و ایثاری
هر چند تو گرفته و تبدار
هر چند ریخت انهمه دیوار
نامت بلند گشت
کلمات کلیدی:
قطره قطره
قطره قطره فطره قطره آب میچکد
پرده پرده پرده پرده میرود کنار
ذره ذره ذره ذره کوه های یخ که آب میشود
دسته دسته دسته دسته ذهن کودکان خراب میشود
کلمات کلیدی: