تا به نزدیکی صبح
تا به نزدیکی صبح
می تازم
تا که بوی سم اسبان قی آلوده و پیر
ندهد آزارم
خواهم از خانه برون تاختنی
چونکه از خویش ندیدیم خیری
بجز از ماندن و راکد شدنی
بجز از سوختن و ساختنی
* *
تو هم امروز مکش آه و بیا
شاید آن باور پوسیده شکست
شاید ار
افق روشن فردا بینی، وهم ترا
آن خیالات چو زنجیر گسست
* *
هست پیری و هنوز
عرصه کشتی این عالم را
ناخدائیست شریف
که بود با غم طوفان تو امروز حریف
* *
من از آن نسل عجیبم، که به تو
خواهم آموخت که در هر گرداب
میتوان رفت به فن جهد کنان
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی: