پیری مصیبتی است وفایم نمیکند |
|
گنجی است حیف چون که رهایم نمیکند پیری رفیق کار برایم نمیکند |
53
درس
از میان درسهایی که به ما اموختند |
|
درسهایی بودکزبرکردنش دشوار بود |
کلمات کلیدی:
وقتی جوان بودم نامه ای به امریکا نوشتم
و او را عقاب و ستاره خواندم
و بدو گفتم بر گرد تو مگس نیستی و دنبال شیرینی نیستی
اما او همیشه مگس بود و دنبال شیرینی چه قبل از بوش چه بعد ازان
حقیر و گنده خور و پست و رذل
چه در شیلی چه ویتنام
چه در ایران چه جاهای دیگر دنیا
او منتظر دشمن است
دیگر کسی بدو دشنام نمیدهد
نه می ازارد و نه تیری بسویش پر تاب میکند
زیرا او از درون متلاشی شده است و در حال فرو پاشی است....
کلمات کلیدی:
جنگ بود
و ما سه خواهر بودیم
مادر خیلی می ترسید ولی بزبون نمی اورد
پدر همیشه دنبال کار بود
پدر رزمنده بود همه شبها کشیک و گشت
مادر تنها بود
زندگی میگذشت
پدرم غصه ما ها رو میخورد
مادر ساکت بود
خیلی از ان سالها گذشته
ما فارغ التحصیل شدیم
همه کار و زندگی
مادر درس انقلاب میدهد
پدر هم شکر خدا فعاله
خدا عمر شون را دراز کند
ما به اونا افتخار می کنیم
کلمات کلیدی:
دوران طلایی
بابا ادم بود
مادر در قلب ما بود
پدر اب میداد
مادر صفا میداد
پدر نان میسداد
مادر جان میداد
پدر حیاط میشست
مادر باغچه اب یداد
پدر رفت جبهه مادر تنها شد
پدر گلوله و تر کش خورد
مادر غصه و غم
----***
حالا پدر پیر شده است
مادر هم پیر شده است
حالا مادر شر بت سکنجبین می اورد
گاهی هم به لیمو
مادر چایی می اورد
پدر میگوید ممنون زحمت نکش
پدر میگه عجب دو رانی بود
مادر میگه خیلی خوب بود
پدر میگه دو ران طلایی
مادر ساکت بود
پدر میگه قربونت بشم الهی
مادر میگه خدا نکنه حاجی
یک نازی هم میکنه که نگو
کلمات کلیدی:
بسم الله
بابا حساب دارد
بابا اب میداد
بابا نان میداد
بابا با اسب امد
بابا انار دارد
بابا کارش حساب دارد
بابا درس جمع میداد
مادر منها و تقسیم کار میکرد
پدر ضرب میکرد برکت داشت
مادر تقسیم میکرد
باقیمانده صفر میشد
بابا هم تقسیم میکرد
پدر همه را جمع میکرد اهل تفرقه نبود
مادر میگفت تخته سیاه را پاک کنید
پدر میگفت تخته سیاه را پاک نکنید.....
پدر داد نمیزد
پدر ارام بود
پدر ادم بود
مادر حوا بود
کلمات کلیدی: