فواره گشتم سر نگون گشتم نرفتم از خانه خود هم برون گشتم نرفتم
هم میزند هم میکشد دیوانه سازد دیوانه و اهل جنون گشتم نرفتم
له میشود هر کس که با اینان بجنگد له گشته و یک قطره خون گشتم نرفتم
پرواز میکردم میان اسما نها رفتم به لانه در درون گشتم نرفتم
دست از تمام ارزو هایم کشیدم بودم حقیقت صد فسون گشتم نرفتم
شاداب و سنگین وقوی و نور بدم مست و سیاه و لاله گون گشتم نرفتم
یک بار دیگر هم بگویم پیر گشتم غرق یکی دریای خون گشتم نرفتم
کلمات کلیدی: