بزرگترین حماسه
عمو به نوجوان برادرش اجازه میدان نمیدهدتو یادگار برادری
سلام بر توعمو جان ،امده ام به پایبوسی تو
و خود را به پای عمو می افکند
او را بلند میکند و در اغوش میگیرد .
و هر دو زار زار گر یه میکنند وچهره شان خیس واشک هایشان مخلوط میشود .
و سپس نو جوانی سیزده ساله به میدان میرود..
ضربتی برسرش میزنند وعمورا صدا میزندامام حاضر میشود
قاتل او را ضربتی میزند و قاسم را میبرد کنار علی اکبر میگذارد بالبی تشنه و قلبی خسته
کلمات کلیدی: