نان فردا
خواستم با شعری دل او تازه کنم
چه زبون در نزدش
شعر او اندامش
قلمش زحمت بود
ورم پا هایش شعر بلند
پینه دستانش شعر سفید
خاک هم شعری بود که سرا پایش را می پوشاند
و غزلها یش از اینه ها بر تر بود
غزلش موزون میرفت به اوج
زیر هر بیت غزل مرد و زنی
با همه طفلانش
عمر با رنج بسر می اورد
زیر هر سایه دیوار بلندش
خسته ای بیکاری رهگذری در بدری
ساعتی سر میکرد
اجر اجر غزلش را میگفت
زیر خورشید که از تابش خود می اشفت
عرقی داشت به ان چهره مگو
و تلاشی که مپرس و وجودش هم سر تا پا کار
و غذایش ساده ما ست خیار
******
پولهاتان در بانک
دسته چک ها در جیب
و حقوقی که رسد اخر هر برج به کیف
همه تان سر خوش از این بده ناب
بسته های نو و خشک
نان فردا هم شعری است عجیب
در کدامین دیوان می اید؟
کلمات کلیدی: