دوران طلایی
بابا ادم بود
مادر در قلب ما بود
پدر اب میداد
مادر صفا میداد
پدر نان میداد
مادر جان میداد
پدر حیاط میشست
مادر باغچه اب یداد
پدر رفت جبهه مادر تنها شد
پدر گلوله و تر کش خورد
مادر غصه و غم
----***
حالا پدر پیر شده است
مادر هم پیر شده است
حالا مادر شر بت سکنجبین می اورد
گاهی هم به لیمو
مادر چایی می اورد
پدر میگوید ممنون زحمت نکش
پدر میگه عجب دو رانی بود
مادر میگه خیلی خوب بود
پدر میگه دو ران طلایی
مادر ساکت بود
پدر میگه قربونت بشم الهی
مادر میگه خدا نکنه حاجی
یک نازی هم میکنه که نگو.....
کلمات کلیدی: