دیده بودی که چسان
عطر غزل می پیچید
به فضا های بلند
همه جا عطر صداقت همه جا نور امید
دور از دیو سپید
دل و دست همه گرم دور از رزن و پندار پلید
چه عجب این همه پندار پلید
همه گشتند شهید
-***
دیر بازی است مستان خفته است
سرد و نا باور و نا بارور است
و غزلها کو چید
مرد میدان و قناری
رفتند
دوره شق رمانتیک شده
غزلم خسته به خواب است اسیر
باید امشب بروم
تا مگر صبح بجایی بر سم
نا خدا کیست؟کجاست ؟
کلمات کلیدی: