بسم الله الرحمان الرحیم
بزن ار حریف مایی به نوای بی نوایی
به نوای بی نوایی، بزن ار حریف مایی
همه بینوا و مضطر، همه غصه دست بر سر
نرسد از این همه سر ، به خدا بجز صدایی
دلم آب شد خدایا زهمه خداشناسان
چه شود که باز بینم، کرمی و یا وفایی
همه عاشقان فراری ،زبساط رستگاری
که یکی کند ملامت، دگری کند جفایی
چه بسا،ز خیل مستان ، مرضی و نقص و عیبی
همه باز خنده بر لب ،که فلان کند خطایی
چه کنم که مستمندم ، نه به ظلم پایبندم
نه که ظلم میپسندم ، بزنیم دست و پایی
هله ای عزیز جانم بفشار پای اکنون
هله ای رهیده از جان، که طلب کنی خدایی
تو بمان به روی حرفت تو بکوب پای بر دل
که ز اسمان هفتم، برسد ترا دوایی
کلمات کلیدی: